از همان غروبهاست
که مورچهها پر میگیرند و بر ماه
مینشینند و
جادویت میکنند …
پرندهی مادر
در بوتههای تمشک
بادی خفته در بوتههای تمشک
بیدار شد و چون خارپشتی نالان
به خود پیچید.…
پائیز
پاییز،
گوزنی واژگون
به پهلو افتاده در امتداد ساحل مقابل
کمر شکسته و
باد …
شوکران
خاموش شدم
بر هرچه بسیار میگویم.
اما شوکران،
شوکران آبی و تاتوره
سخن گفتند.…
پروانههای آبی
پروانههای آبی،
چشمهای کودک
مینشینند
بر آلالههای زیبا.
قدمهای هرسال اما
به بیرون چمنزار …
بر بارانداز
میخواهم بر بارانداز بنشینم
تنها با دریاچه
وقتی تاریک میشود و
باد آرام میگیرد …
از خانه که میروی
کلمات نمیتوانند کوهها را جابهجا کنند
حتی توان ندارند
در خانهام را بگشایند.
از …
به زیر پنجره
جوانههای تجربه
از آنروزهاست
که همهچیز حقیر است و
توفندهموج ناچیزی میگردد
دور زبان کوچک خاک.…
ماه
خیال کردم نامهایاست
افتاده بر رواق،
پرتو ماه بود
فقط.
برداشتم از کف اتاق…
بر مه بنویس
چیزی نمیدانم از هستی اشیا،
کیفیتشان را اما میشناسم.
هستیات را میشناسم و
کیفیتات …
در دوردست
هنر نوشتن
در یک رویا
یخ بینداز
و حالا یخ بینداز در موسیقیات. من به ریاضیات رو میکنم. یخ بینداز در …
ادامهی مطلب