گرمتر از هوای اطرافش
سردتر از آبِ منتظر،
کلی وقت تلف میکند
تنها در …
سیاست
سیاست،
هنرِ امکان
سرانجام
محال را
ساخت.…
این دستخط
خطرناک است
استفاده از این دستخط
که شاید صبح
دیگر خوانا نباشد.
وقتی حتی …
شبهای بلند
حالا شبها بلندند،
کوتاه هرچند
وقتی غروب است
بر پوست
و تنفس کسی
با …
این دنیای بیرحم
در این دنیای بیرحم
بیهودهاست
التماس کردن
برای دوباره به دنیا نیامدن.…
حکاکی بر رود
لی تایپوی چینی
ماه را در رودی حکاکی کرد
کاملتر از ماه بدر.
و …
عروسی با ماه
تو با ماه عروسی کردی
و دریا، ماه و یک زن:
همه کر.
وقتی …
فقر
دامنش را بالا بزن
و باران برمیخیزد، باد، تاریکی
وقتی کامل و بزرگ است،…
کتابها
کتابها نجات مییابند
وقتی من مهاجرت میکنم،
کتابها،
جادهای هنگام که رهسپار میشوی،
باد …
باد و سایه
سنجابی از هوا بیرون جهید.
اینجا
حتی سایهها
باد را آبستن میکنند.…
بازیهای بیرحم کودکان
خانهی بیحصار و
مهمانها میرسند.
باد بیحصار و
انتظار میکشی
کنارهگرفته
در سرما.
و …
در شهر اسکوپیه
باد حرف میزند
«باد حرف میزند.» اگر باد واقعن حرف میزند
میشود آیا کلماتش را تحمل کرد؟…
مثل پوست زنی
شادترین موقع روز
هنگام صبح، ظهر و باز
با غروب که کوتاه میکند قصه …
این درخت
این درخت
حالا
پر از شکوفهاست،
از یاد برده شاخههای کوچکش را
ریشههایش را،…
شعرهای عجیب
شعرهای عجیب بسیاری نوشتهام دربارهی چیزهای عجیب بسیار.
امروز میخواهم شعری جدی بنویسم با …