خالق جهان، خود باید جهانی باشد.
حاکم باید زندانی بسازد
در غایت کمال، چنان …
زهرهایی که سریع عمل میکنند و فرصت نمیکنی از غذا تشکر کنی
آمد و گفت: «برو یه جای دیگه چیز بخور، نه از این یکی درخت.»…
ادامهی مطلبدر صبح
نظارهات میکنم در خواب: ناخنهای تیز، شانههای برهنه، پشت گردنت. نالهی مدهوشت را میشنوم. …
ادامهی مطلبشرم به مثابهی یک سرچشمهی انرژی
قبول دارم، خیلیها را دوست دارم، همه را، وقتی فقط تو را دوست دارم. …
ادامهی مطلبغروب تابستان
بگذار قلمام چاقو باشد
میتوانم تو را آزادانه قطع کنم
از خودم.
بیهوده تیزش …
پاييز
پاییز میآید
غم میآید
باران بیامان میآید و
چیزی تسلایم نمیدهد
جز زمان.
که …
غار مردان
غاریست در تمام مردان
که از آن بیرون میآیند.
آن را نمیشناسند
رحم نیست، …
سه مادر
سه مادر،
به باد گوش فرا دهید!
این کیست،
چنین از نفس افتاده
بیسخن؟…
بادکنک
همه آشفتهایم،
آسمان سیاه است.
ستارهها را جمعکردهاند،
گذاشتهاند توی ویترین،
طلا و نقره …
جانیان کوچک
اول خواستنیاند:
دندانها و ناخنهای کوچک دارند.
کسی چه میداند
که یکروز ببرهای تیزدندان …
غیاب
تهیا
فوگ
بادبان
برهنه خواهم شد.
کار دیگری از من بر نمیاید
تا اتاقهای قدیمی و نور …
تفاوت
تفاوت هریک با دیگری
دیوار و باد، باد و گیسو
و گیسو و دست …
پیر فرزانه
پیر فرزانهای
چنان چلچراغی
در فقدان نور-
وقتی نمیدانی
هنوز به خورشید روشن است…