گریه کنم
می شنوید
صدایم را
از میان مصراع هایم؟
می توانید لمس کنید…
ادامهی مطلبقبل از طلوع آفتاب
هنگامی که رنگ دریا هنوز
سفید است
باید به راه …
از کاغذی سفید
هر چیزی می توان ساخت
هواپیما
یا بادبادکی بزرگ
حتی زیر …
موهایت را باید بافته باشی
ناگهان تو را به یاد می آورم
در عصری …
در آن تاریکی سنگین
به سراغم آمدی
از همه ی داستان ها
گذر کردی…
روزهای شادمانی مان بود
نمک دریا، خالکوبی گل رز
به سان دارچین های سوخته…
دستم را بگیر، وگرنه خواهم افتاد
وگرنه ستاره ها
یکی یکی سقوط خواهند کرد…
شبیه کلماتی هستی
که دوست شان می دارم
شبیه خشم
که روزگاری در کوچه …
هربار که
هوای رفتن به سرم می زند
می روم
در گوشه ای
تنها …
وقتی به تو می اندیشم
آهویی تشنه
کنار نهر می آید
و وسعت چراگاهان …
نشسته بودم
خالی ، تهی
و به آوای باد گوش سپرده بودم
(بادی که …
تو عشق بودی
این را
از بوی تن ات فهمیدم
شاید هم خیلی دیر…