«امید»، چیزی است پردار-
که بر سر روح مینشیند-
و نغمهای بیکلام میخواند-
و …
سی و پنجم: جن زنبوری
اگر در پاییز می آمدی،
تابستان را جارو می کردم
با نیمی خنده، نیمی …
سی و چهارم: ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵﻛﺸﻴﺪﻥﻫﺎﻯ ﺯﻥ
ﺷﻜﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺁﻏﻮﺵ ﻛﺸﻴﺪﻥﻫﺎﻯ ﺯﻥ
ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﻰﺭﺳﺪ ﺷﻜﻔﺘﻪ
ﻭ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ …
ستون بلا: منظومهای از یاروسلاو سیفرت
سی و دوم: سنگ سیاه بر سنگ سپید
زیر بارانی تند در پاریس خواهم مرد،
در روزی که همین حالا میتوانم تصور …
سی و یکم: موهبتی از خویشتنِ خویش
به هر کسی خود را پیشکش میکنم همچون پاداشش
خود را به شما میبخشم …
گزیدهی شعرها | نیکیتا استانسکو
سیام: همیشه کسی
همیشه کسی در اتاق کناری هست
که کنار دیوار فالگوش میایستد.
همیشه کسانی در …
بیست و نهم: آهنگ عزا
ساعتها را متوقف کنید، تلفنها را قطع کنید
با تکهای استخوان چرب، جلوی پارس …
بیست و هشتم: دومین ظهور
دور زنان و دورزنان در مارپیچی که هردم گستردهتر میشود
قوش شکاری قادر به …
بیست و هفتم: دخترکی بود
دخترکی آرام بود
ازکنار رودهای خروشان میگذشت
زنی شد
بزرگ وبزرگتر
دیگر آرامشی نداشت…
در مه
بیست و ششم: عاشقانه
شفاف تر
از این آب که میچکد
از میان انگشتان به هم گره کردۀ …
بیست و پنجم: آقای کوگیتو از کوچکی رویاها گِله میکند
حتی رویاها هم آب میروند
آنجا که صفوف خوابآلودهی اجداد ماست
وقتی متلون چنان …
پایان جهان
چنان گریه ای جهان را گرفته،
که گویی خدای مهربان مرده .
و سایه …
با همه تنها
گوشت استخوان را می پوشاند،
و آنها فکری،
در آن می گذارند،
و گاهی …