تنها سایهی این عشق را می بینم
تجلیِ بالی را که راه خود را …
شعر ۱۸، شب پلنگ | کلارا خانس
وقتی که سگها
پارس میکنند،
از میان دریاچههای گلآلود
مناجاتی از خزه میگذرد.
پنهان …
شعر ۱۹، شب پلنگ | کلارا خانس
آه، حیوانِ وحشیِ من
روزی که به صورتم پرت کردی
روبانی را که به …
شعر ۲۰، شب پلنگ | کلارا خانس
آه، حیوانِ وحشیِ من
بگو که منم آن خوابگردی
که از پژواک تا پژواکِ …
شعر ۲۱، شب پلنگ | کلارا خانس
امروز ردپایات را دیدم
تمامِ آن گلهای رزماری ، همهی آن بفشهها
و تمامِ …
شعر ۲۲، شب پلنگ | کلارا خانس
درختی همرنگ چشمهایم
شاخ و برگش را تا من گسترد
تا بر دقایق شکوه …
شعر ۲۳، شب پلنگ | کلارا خانس
برگهای هراس میپژمرد
و آرام آرام
بر دلواپسیهایم باران میبارد
برگها با باران مینشینند…
شعر ۲۴، شب پلنگ | کلارا خانس
غرش نقرهای طنین میاندازد
و شب را از هم میدرد
در کمین نشسته، عشقات،…
کلارا خانس| کتابِ شب پلنگ
قصهی مینا و پلنگ. حکایت دختریاست به نام مینا که دلدادهی پلنگ میشود و …
ادامهی مطلب