زمزمه های عجیب و دستهای عجیب در تنهایی زندگی میکنند گیاهان عجیب تنهایی را لحظه ای زینت می بخشند و می میرند وقتی که برنامه های تلویزیون تمام میشود مرگ شیوه ای غریب دارد که ناگهان چون خواستگاری نجات دهنده نشسته برکاناپه ای ساختِ ایکیا ۱ ظاهر می شود وقتی که همه ی مغازه های کشیک شب تعطیلند و فرزندت در دهی در چهار مایلی مونکاربو ۲ در کنار مادرخوانده ای متعادل زندگی ِ بهتری دارد که به من گفته …
نقبهایی به شعر و مرگ [۲] ورنر لمبرسی
هر شـعـر مـیل به گـمـنامی دارد و مـرگ نـیز هرشـعراز عـشـق مـیگوید و مرگ نـیز مرگ از هر شعری عـشـقی عـظـیم میـسازد شـعـر از هـر مـرگـی عشـقـی بزرگ می آفـریـند برای زیـستـن نه عشق سکوت است و نه مرگ اما بدون سکوت آنها هیچ انـد مرگ آزمودن ِ تجربه ایست که …
نقبهایی به شعر و مرگ [۱] | ورنر لمبرسی
… شـعـر رابطـه ناشـناختـه ای با حقـیقـت دارد مرگ به همـچنـیـن شـعـر، مـرگ نـیـست اما از مرگ گذر میکند مرگ بسـان ِ شـعـر شانه به شانه ی خطر راه میسپرد مرگ ، شاعرانه است از آن رو که بازگشت ندارد شعر، مرگ ِ مرگ است شعر در معرض ِ خطر است چرا که ناگهان پرده از هستی ِ خود بر میکشد و پس از آن هیچ باقی نمی ماند … …مرگ ، یـک فاجـعه ی بی کم و کاست ِ …
خواهان آشنایی با مردی مسن و فرهیخته هستم | کریستینا لوگن
ولی من راستش خیلی بیشتر مایلم همراه با یک مرد مسن فرهیخته به طرف دفتر کار خالی زیر شیروانیای راه بیافتم وقتی ساعت ضرباهنگ نیمه شب را میزند من راستش خیلی بیشتر میخواهم رها در دست باد، به زیر باران بر فراز آلپی متعصب و ممنوع گردش کنم سایه به سایه ی مردی فرهیخته حالا من میخواهم که بیایی من میخواهم که تو فورا، همین حالا بیایی تو که از دست خماری و بواسیر دچار حواس پرتی دائمی نیستی از طرفی وقت و حوصله برای شنیدن داری ؛ عقل سالم و تیزهوشی طبیعی روستایی در آمیختهای جذاب تو که فکر نمیکنی اشکالی دارد که من در کنترل آرایش موها و حیوانهای خانگی دیوانهام که مرتب در تاریکی به هر سو میخزند، مشکل دارم وقتی که نمیتوانم بخوابم و شروع به جویدن سوراخهای زشتی روی ملحفههای سفید قشنگم میکنم تو که فکر نمیکنی طرز غذا خوردنشان مریضگونه است و وقتی با گرسنگی وحشتناکشان، زوزهکشان، نالان و گریان به طرف تخت * دوکسم که با امید برای روزهای بهتری نگاه داشتهام می آیند وحشتناک بوی بد میدهند اگر تو میتوانی مرا آن طور که هستم بپذیری و با فکر به میگرن و لباسهای زیرم خودت را آزار ندهی اگر میتوانی وقتی کمکرسانی نیست، هر جایی دستت میرسد کمکی بکنی و اگر مرد خوش لباسی هستی با اخلاقی خوش و هوش زنده عیبی ندارد اگر کمی نقص مشکل ارتباط اجتماعی وظیفه تامین معاش فرزند فرورفتهگی فک بیماری لثه هپاتیت و ناسازگاری معده داشته باشی مهم این است که مهربان باشی و بتوانی از خطراتی که در شیرهای آب و کمد شیشهای به اقساط خریده از مادرم تکثیر میشود مرا حفظ کنی *در متن سوئدی تخت دوکس Dux نوشته شده که یک تخت تقریبا لوکس است.
زمام | کریستینا لوگن
هر قدر درد آور باشد هر قدر در جستجوی هوای بیشتری غرش کنی بیشتر به پایین فرو برده میشوی هر قدر خشن در برابر من به دفاع از خود برخیزی بر من تف کنی، لگد بکوبی هر قدر بخواهی مرا خرد کنی و خود را از من برهانی بیشتر از پیش بخشی از تو خواهم شد هر طور تلاش کنی که بگویی؛ تو آن انسانی که خود دریافته ای من مهار چشمان تو را بدست می گیرم تا نگاه تو را …