دوباره به پاریس رسیدهام اما قصد ندارم ببینمت. تصادفا در هتلی روبروی اتاق تو هستم، در شهر بزرگ، هم مرزیم در همان حصار هوای خاکستری، همان حاشیه شهر، همان مترو. ممکن است شناخته شوم، پس ضروری است که پنهان شوم، تا کوچکترین حرکتهای تو را و خودم را دقیقا زیر نظر داشته باشم(چطور توضیح بدهم که من اینجایم و تو را خبر نکردهام؟). مصمم هستم که منتظر باشم تا تو بروی، در سالن میمانم، یک سالن با شکوه، با پارتیشنهای آینهدار، جایی که بی وقفه شلوغ است. چه دنیای کوچکی است! وقتی دیدم که وارد می شوی اصلا باورم نشد! پشت یک ستون عریض نیم دایره پنهان میشوم. نمیتوانم بفهمم که داری میآیی یا میروی، نزدیک میآیی یا دور میشوی. و همین طور، برای همیشه … تا وقتی که به طرف تو میدوم، تن تو آنجا، چشمان بزرگ خاکستریات، و آن موها فروریخته در اطراف ژست چهره ات، درست در آینه روبروی من، کمتر از یک متر فاصله، تعجب تند و نیشدار تو، شادمانی که دل آدم را میشکند، گویی شب به یکبارهگی روز را دیده است، گویی که دست آخر شعری سرودهای، فقط یکی، بی آنکه حقیقت را فروبگذاری.
از مجموعه سفر شبانه. ترجمه آن توییتی. ۲۰۰۲
ماریا نگرونی(Maria Negroni) شاعر، مترجم و رمان نویس آرژانتینی، متولد ۱۹۵۱٫ پروفسور و مدرس زبانهای آمریکای لاتین در دانشگاه کلمبیاست. تا کنون شش مجموعه شعر منتشر کرده است. که جوایزی همچون جایزه قلم (Pen 2000) در ترجمه، جایزه بورسیه بنیاد گوگنهایم، جایزه اکتاویو پاز، جایزه کتاب ملی آرژانتین را نصیب خود کردهاست. او را در شاعری ترکیبی از بورخس و پیزارنیک دانستهاند. تخیل او شهود در زندگی روزمره، کشف ها و دریافتهای عارفانهای که بطرز وسیعی مدیون آگاهی او از عرفان شرق و بخصوص متون عرفان اسلامی است اما در این حیطه نمی ماند، به شگفتی آوریهای تخیل بورخس وار نیز نمی رسند، بلکه زندگی شاعر را در برمی گیرند و به طرز غریبی لحظهها و حوادث زندگیاش را پر میکنند.
شاید شعر درمان درد های باشد که با هیج چیز دیگر التیام نمی یابند
من عاشق سیگار و شعر ام !