آیا مرا مجالی نیست
که تنم را رها کنم
از شیشهی عطر
دردم را رها کنم
از تابوتهای قبیله
و گُردهام را
از تختهبند ستم
و صورتم را
از آینههای وهم
تا صدایم را نظارهکنم
در جیکجیک پرندگان
بر امواج دریا
و شناسنامهام را طرح زنم
در پچپچ کاغذها
بر موجهای جوهر