بر خاک میکشد پرنده
با صفیر گلوله
در نُهتوی جنگل
و بر برکهی خون جاری میشود
ــ تراژدی فرزندِ نادانی.
☐
دور از جنگل، باری
یکی بادبادک به باد میدهد
پر میکشد در آسمان
اما آوازی ندارد که بخواند
تا تو را برهاند.
☐
پرنده
مرده است
با همه رویاهاش
هنگام که پرندهی کاغذین
آرام و رام بال میگشاید
در بادی که هنوز میآید.